بسم الله الرحمن الرحیم
روزی روزگاری یک پیرمرد نجاری بود ماهر وُ عاقل ... سالها بود که کارش سَرکارگری وُ مدیریت بقیه کارگرآ توُ اون کارگاه ِ بزرگ بود. از قضای روزگار توُ اون شهری که کاروُ زندگیش صَرف میشد ، یک زلزله-ی بدی اومد وُ خیلی از خونه-ها خراب شدن وُ عده-ای هم زیر آوار برحمت خدا رفتن ؛ همه-ِی خوُنواده-ی اون هم که با هم زندگی میکردن، توُ این زلزله کشته شدن ، بجز خ اگر باران به دلها نبارد ......
ما را در سایت اگر باران به دلها نبارد ... دنبال می کنید
برچسب : نجار,زندگی,هستیم, نویسنده : 4delhaayebaaraany0 بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 20:44